
آن یار که عهد دوستاری بشکست
میرفت و منش گرفته دامان در دست
میگفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
سعدی

نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران و ترانه سرایان
:: برچسبها: سعدی رباعی رباعیات غزل دوبیتی شعر شعرانه شاعرانه سعدی شیرازی شاعر کلاسیک شاعر معاصر شعر کلاسیک اشعار اشعار سعدی رباعیات سعدی
